این متن را حدود یک سال قبل نوشتم:
شاید شما هم در زندگی مدام به دنبال یافتن عشق بودهاید. نمیدانم آن را یافتهاید یا نه. اما من عشق را در نوشتن پیدا کردم. نوشتن هیچوقت مرا ناامید نمیکند. همانقدر که من عاشق او هستم، او نیز به من عشق میورزد. حتا اگر من مدتی رهایش کنم، او مرا رها نمیکند. آنقدر دنبالم میآید تا دوباره به او توجه کنم.
من با نوشتن رابطهی عاشقانه و نزدیکی دارم. ماههاست که با هم در ارتباطیم اما هیچوقت برای یکدیگر تکراری نشدیم. رابطهی ما پر از هیجان و تازگیست. هر روز چیز جدیدی دربارهی هم کشف میکنیم و به رابطهمان عمق بیشتری میبخشیم. هر صبح به عشق نوشتن از خواب برمیخیزم. روزم را با نوشتن سپری میکنم و شب دست در دستش به خواب میروم.
ما دوتایی برای آینده نقشه میکشیم. حرف هم را به خوبی میفهمیم و لحظات خوبی را در کنار یکدیگر میگذرانیم. نوشتن همیشه با تمام وجود به حرفهای من گوش میدهد. قضاوتم نمیکند. تشویقم میکند و به من امید میدهد. مرا بسیار دوست دارد و به خوبی از من مراقبت میکند. حتا اگر سرش فریاد بزنم و به او بدوبیراه بگویم بازهم به رویم لبخند میزند. با وجود نوشتن، احساس تنهایی نمیکنم. او همیشه برای من وقت دارد و هیچوقت تنهایم نمیگذارد.هر مشکلی داشته باشم با او در میان میگذارم و او صبورانه و خردمندانه راهنماییام میکند.
آن زمان عاشقانه نوشتن را دوست داشتم. مثل روزهای ابتدای عاشقی که شوروشوق زیادی داری. تصور میکنی فرد مورد نظرت، سرشار از حسن است و هیچ عیبوایرادی در او نیست. میخواهی در تمام لحظات کنار او باشی و نمیتوانی دوریاش را تحمل کنی. اما این دوران گذراست. اشتیاقت فرو مینشیند و چشمت به روی واقعیتها باز میشود. اینجاست که اگر انتخابت درست باشد، رابطه وارد مرحلهی جدیدی میشود. یک نوع دوست داشتن عمیق، جایگزین عشق آتشین و کوروکر اولیه میگردد. تو با چشم دلت طرف مقابلت را میبینی. میفهمی که او هم عیبهایی دارد، اما با تمام این تفاسیر باز هم دوستش داری. از دوریاش وحشتزده نمیشوی، میدانی که هر دو نیاز به فضای شخصی خود دارید تا بتوانید رابطهی خوبتان را حفظ کنید.
رابطهی من و نوشتن وارد این مرحله شده است. درست است که از آن اشتیاق اولیه خبری نیست اما دوستی صمیمانه و عمیقی بین من و نوشتن ایجاد شده است. میدانم که مانند هر رابطهدیگری باید وقت زیادی را صرف «نوشتن» کنم اما نه همهی وقتم را. من نیاز به انجام فعالیتهای دیگر هم دارم تا بتوانم خلاقیتم را شکوفا کنم و ایدههای بیشتری برای نوشتن بیابم. میدانم که هرگاه ناامید، ناراحت یا خشمگین باشم، نوشتن منتظر است تا با او درددل کنم و سبک شوم. او همهی حرفهایم را میشنود و بدون قضاوت بیجا راهنماییام میکند.
اما در هر رابطهای لازم است که به ورطهی تکرار نیفتیم و خوبی رابطه با نوشتن این است که هر لحظه میتوانم تجربهی جدیدی خلق کنم و به رابطهام رنگ تازهای ببخشم. ساعتی مقاله مینویسم، بعد شعر، سپس کاریکلماتور و گاهی یک یادداشت یا داستانک. از خاطراتم با نوشتن حرف می زنم. مشکلاتم را با او مطرح میکنم و با کمک هم راه حلهای نویی پیدا میکنیم.
گاهی با مداد مینویسم، زمانی با رواننویس و بعضی اوقات هم با خودکارهای رنگی. وقتی حوصلهام از نوشتن روی کاغذ سر میرود، تایپ میکنم و گاهی که نای نوشتن ندارم، در گوشیام جملهای مینگارم. خلاصه هر طور که شده تنوع را وارد رابطهام با نوشتن میکنم و اجازه نمیدهم رابطهمان به سردی بگراید. نوشتن هم علاوه بر تمام خوبیهایش عیبهایی دارد گاهی خستهام میکند، زمانی حوصلهام را سر میبرد و روی اعصابم راه میرود و گاهگاهی هم قهر میکند. اما من دوستش دارم و با تمام ایرادهایش کنار میآیم. روزگار خوبی را دست در دست نوشتن میگذرانم و امیدوارم که این رابطه تا انتهای زندگیام دوام داشته باشد.
* رابطهی شما با نوشتن چگونه است؟ خوشحال میشوم برایم بنویسید.
دیدگاه خود را بنویسید