امروز برای آخرین بار با او خداحافظی کردم. انگشتانم را روی شکستگی‌هایش کشیدم و چسب‌هایی را که روی زخم‌هایش زده بودم، لمس کردم. چهار سال همدمم بود. تقریباً تمام ساعت‌های بیداری‌ام کنار او می‌گذشت. اگر نبود، رابطه‌ام با دنیای مجازی قطع می‌شد. دل کندن از او برایم سخت بود، اما حیف که عمرش رو به پایان بود. ضعیف کار می‌کرد. کلافه‌ام کرده بود. مدام باید حواسم بهش می‌بود تا ارتباطش قطع نشود.

به‌ناچار جانشینی برایش دست‌وپا کردم. با دست‌هایی لرزان، بازش کردم. سیم‌کارت را از درونش خارج کردم و گذاشتم توی جایگزین تازه‌نفس؛ سریع روشن شد و به‌خوبی کار کرد. مودم قبلی‌ام شکسته و خسته به من نگاه می‌کرد. دلم نیامد بیندازمش دور. تکه‌هایش را برداشتم، داخل کیسه‌ای گذاشتم و فرستادمش ته کشوی میزم.

شاید عجیب باشد دل بستن به یک مودم فکستنی، اما به نگر من انسان زاده شده که دل ببندد، خواه به جانداران و خواه به بی‌جانان. و البته که این دل‌بستگی هم موجب شادی است و هم مایه‌ی غصه.