دیروز حتا یک کلمه هم ننوشتم. سردرد، کمردرد، درد شکم، حالت تهوع و... باعث شد تمام روز با یک کیف آب گرم، در تختم دراز بکشم. تا شب کمی حالم بهتر شد و توانستم در جلسهی آنلاین دورهی وقت نویسنده شرکت کنم. استاد با دیدن اسم من گفت: «چه خوب که آنلاینی. میدونستم تو این دوره هستی. بعضی از تمرینا رو از اصلشونم بهتر انجام داده بود.» به به. چه تعریفی. خیلی خیلی کیف کردم.
با اینکه فقط یک روز فاصله گرفتم، اما دلتنگ نوشتن در این وبلاگ شدم. هنوز کاملاً خوب نیستم، ولی میتوانم کمی تایپ کنم. همیشه یک هفتهای درگیر درد و علائم سندرم پیش از قاعدگی هستم، ولی این بار سریعتر رو به بهبودم. شاید دلیلش نوشتن باشد. از حس و حالم نسبت به این موضوع نوشتم و با دیگران به اشتراک گذاشتم. ممکن است نوعی نوشتاردرمانی رخ داده باشد.
دیروز که هیچ کاری نکردم، اما امروز متن فصل اول کتاب رؤیای نوشتن را ویرایش کردم. امیدوارم خوب نوشته باشم و متنم موردتأیید استاد قرار بگیرد. نگاهی به نوشتههای دوستان هم انداختم. بعضیهایشان جالب به نظر میرسیدند، گرچه برخی هم کوتاه بودند و حداقل هزار کلمهای را رعایت نکرده بودند. دقیقتر میخوانم و به نوشتههای خوب، لینک خواهم داد.
دیشب خواندن کتاب پیش از آنکه بخوابم را تمام کردم. داستان معمایی هیجانانگیزی داشت. داستان زنی که هر روز صبح که از خواب بیدار میشود، همهی وقایع روز قبل را فراموش میکند. بیشتر اوقات تصور میکند زنی بیستوهفتساله است، درحالیکه او چهلوهفتساله است. شوهرش از او مراقبت میکند و هر روز برایش توضیح میدهد که اوضاع از چه قرار است.
روانپزشک زن به او توصیه میکند در دفتری اتفاقات روز را بنویسد تا فردا بتواند آنها را بخواند و کمتر سردرگم باشد. او احتمال میدهد ثبت وقایع روز به بهبود حافظهی زن کمک کند. معماهای زیادی در داستان وجود دارد که با هر روز نوشتن زن، یکییکی حل میشوند. نقطهقوت داستان پایان غیرقابل پیشبینی آن است. من از خواندن داستان لذت بردم، چون عاشق جل کردن معما هستم. فقط به نظرم داستان کمی کشدار بود و میشد خلاصهتر هم نوشته شود.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
لیلا علی قلی زاده
جات اینجا حسابی خالی بود. فکر کردم درگیر یک مقاله طولانی شدی و نتونستی اینجا بنویسی. خدا رو شکر که الان حالت خوبه.
263 روز پیش ارسال پاسخمن همیشه یک روز قبل و یک روز بعد از اتمام دچار سندرم زودرنجی میشم. از کاه کوه میسازم و این برام از هرچیزی توی این دوران سختتره. چون به شدت به خودم اسیب میزنم و اطرافیانم با اینکه بارها بهشون توضیح دادم درکم نمیکنند. این دو روز رو از زندگیم حذف میکردم با تمام دردهای جسمیم کنار می اومدم.
میترا جاجرمی
ممنون لیلا جان. موفق باشی عزیزم🌸🌸
262 روز پیش ارسال پاسخ