امروز بی‌پیاده‌روی

از آن‌جا که انگشت‌های کوچکم هنوز در حال سوزش هستند، تصمیم گرفتم چند روزی پیاده‌روی نکنم، شاید وضعیت این طفلان بی‌پناه بهتر شود. کمی نرمش کردم و وزنه زدم، اما هیچ‌کدام جای پیاده‌روی را نگرفتند. الان مثل معتادها خمار هستم و انگار چیزی کم دارم. از آن‌جا که شما هم هیچ پیشنهادی برای بهبود وضعیت انگشت‌هایم ندادید، فعلاً با دمپایی جوراب پوشیده‌ام و گرمای آن هم کلافه‌ام کرده است.


امروز با دیجی‌کالای بی‌منطق

این دیجی‌کالا هم ما را گرفته. کافی است چیزی بخرید، پشت‌ِسرِهم با پیامک و ایمیل و اپلیکیشن، پیام می‌دهد دیدگاه خود را ثبت کنید، اما وقتی نظرتان مثبت نباشد، دیدگاهتان را تأیید نمی‌کند. این دیگر چه جورش است؟ اگر قرار است فقط به‌به و چه‌چه کنیم، چه نیازی است به ثبت دیدگاه؟ دیدگاه‌ها را ببند و خودت را راحت کن. وقتی کالایی کیفیت خوبی ندارد، آیا کاربران دیگر نباید از آن مطلع شوند؟ این رویه به اعتبار دیجی‌کالا ضربه خواهد زد. ببینید کی گفتم.


امروز با کتابی برای نوسوادها

به‌قدری دوستان از کتاب «تصرف عدوانی» تعریف کردند که مشتاق خواندنش شدم، اما در آغاز، موضوعی توی ذوقم زد. مترجم یا ویراستار یا تایپیست؟، در جای‌جای کتاب از زیر و زبر استفاده کرده است که موجب آزار چشم می‌شود. آیا کسی هست که «سبب» را مثلاً «سُبِب» بخواند که بنویسیمش «سَبَب»؟ من سه فصل بیش‌تر نخواندم، اما همین چند فصل حسابی اذیتم کرد، انگار کتاب برای دانش‌آموزان نهضت سوادآموزی تایپ شده، آخر این چه وضعی است؟ در زبان فارسی، به‌طور معمول، نیازی به استفاده از زیر و زبر نیست، مگر در جایی که احتمال تلفظ اشتباه وجود داشته باشد. این‌که زیر تمام ترکیب‌های اضافی کسره بگذاریم یا ساده‌ترین کلمات را با زیر و زبر بنویسیم، جز احمق فرض کردن خواننده، چه معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟


امروز با اسکنرهای بی‌دقت

خانم و آقایی که زحمت می‌کشید و کتاب‌های کمیاب را اسکن می‌کنید، قدردان تلاش‌های شما هستم، اما تو را به خدایی که می‌پرستید کمی دقت کنید. خواندن صفحات موج‌دار برای خواننده‌ای که میگرن دارد یا چشم‌هایش ضعیف است، کار طاقت‌فرسایی است. خودتان را بگذارید جای خواننده؛ سروکله زدن با خطوط کج‌ومعوج اجازه می‌دهد از خواندن لذت ببرید؟ پیشاپیش سپاس‌گزار دقت‌مندی شما هستم.

ِ

امروز با سریال

مینی سریال «برف سیاه» را دیدم. یک سریال جنایی خوش‌ساخت با داستانی قوی و بازی‌های قابلِ‌قبول. تنها ایرادش کمی یخ بودن بازیگرانش است که آن هم به‌خاطر استرالیایی بودنشان است و قابلِ‌اغماض. پایان غافل‌گیرکننده‌‌ی سریال هم بر جذابیت آن می‌افزاید. عمراً بتوانید حدس بزنید قاتل کیست. و نکته‌ی قابلِ‌توجه در داستان، پرداختن به نژادپرستی حتا طی دهه‌های اخیر است. هنوز هم هستند کسانی که دیگران را تنها به‌خاطر رنگ پوستشان استثمار می‌کنند و حقوق انسانی‌شان را به‌رسمیت نمی‌شناسند.


امروز با هوشی جون غیرِقابلِ‌اعتماد

متنی را به چت جی پی تی دادم؛ او هم پیشنهاداتی برای بهبود بعضی جملات ارائه داد. متن را بازنویسی کردم و دوباره ارسال کردم. در کمال تعجب، به همان جمله‌های پیشنهادی خودش ایراد گرفت. واقعاً معلوم نیست با خودش چند چند است. کسی چه می‌داند؛ شاید هم فراموشی دارد.