امروز آخرین وبینار «نویسنده‌ساز» را در یوتیوب دیدم. استاد کلانتری پیشنهاد داد فهرستی بنویسیم که هر بخشش می‌آغازد با امروز... . این شد که من هم تصمیم گرفتم کمی تا قسمتی این روش را در این وبلاگ پیاده کنم. کانال به‌نظرم برای این کار مناسب نیست، چون چنین متنی معمولاً هی کش می‌آید و دراز می‌شود و در تلگرام نمی‌گنجد. به‌تجربه دریافته‌ام خوانندگان کانال زیاد حوصله‌ی خواندن درازمتن‌ها را ندارند، برای همین این‌جا می‌نویسم. البته قبلاً هم تجربه‌ی مشابهی داشتم و روزنوشت‌هایم را این‌جا منتشر می‌کردم. ولی بعد سررشته‌ی کار از دستم دررفت و فراموشم شد. پرواضح است اکنون نیز نمی‌توانم تضمین کنم که هر روز در این وبلاگ بنویسم، بایان‌حال شروع یک کار جدید شوق‌افزا و انگیزه‌بخش است. می‌کوشم تجربه‌های جالبم را این‌جا روایت کنم، البته انتظار نداشته باشید که همه‌ی جزئیات زندگی‌ام را بریزم روی دایره. بالاخره درون‌گرایی گفتند، زنی گفتن، مردی گفتن، شرمی و حیایی گفتن. چقده تو بی‌‌حیایی. این هم به‌منسبت بازگشت بی‌شکوه بانو روشن به عرصه‌ی هنر و آواز ایران‌زمین.


امروز با اسنپ‌فود

از آن‌جایی که امروز بارانی و در برخی قسمت‌ها برفی پیش‌بینی شده بود، گفتم زرنگی کنم و غذا را زودتر سفارش بدهم که ناهار سر موقع برسد، اما نشان به آن نشان که غذا با دو ساعت تأخیر رسید. پشتیبانی اسنپ‌فود هم که انگار روی خلبان خودکار است؛ وقتی اعلام تأخیر می‌کنی، ابتدا زمان رسیدن غذا را پانزده دقیقه، سپس بیست‌وپنج دقیقه، نیم ساعت و همین‌طور... ادامه می‌دهد. دیدم این‌طور نمی‌شود، علی‌رغم میل باطنی‌ام با پشتیبانی تماس تلفنی گرفتم و حسابی شکایت کردم. خانم پشتیبان قول داد پیگیری کند. چند دقیقه‌ی بعد زنگ زد و گفت: «با رستوران تماس گرفتم. غذاتون حداکثر تا 15 دقیقه‌ی دیگه می‌رسه.» گفتم: «ممنون. امیدوارم برسه.» اصلاً چه کاری غیر از تشکر کردن می‍توانستم بکنم؟ اگر فکر می‌کنید این بار غذا رسید، سخت در اشتباهید. دو دفعه‌ی دیگر هم اعلام تأخیر کردم تا بالاخره غذا را تحویل گرفتم. شاید با خودتان بگویید حالا یه کم دیرتر غذا بخور، مگه چی می‌شه؟ من هم جواب می‌دهم: «مشکل من نیستم. پدر و مادرم زود غذا می‌خورند، وگرنه برای من خیلی مهم نیست چه ساعتی غذا بخورم. زمان‌هایی بود در گذشته که کشیک اورژانس بودم و ساعت‌های متمادی بی این‌که چیزی بخورم، کار می‌کردم. پس عادت دارم.»


یک چیزی هم بگویم درباره‌ی بات پشتیبانی اسنپ‌فود که خیلی ازخودمتشکر تشریف دارد. در انتهای گفت‌وگو فقط این گزینه را می‌توانید برگزینید: «ممنونم.» چه کسی گفته من سپاس‌گزار یک ربات زبان‌نفهم هستم؟ من هم برای انتقام گرفتن، قبل از هویدا شدن گزینه‌ی قدردانی، نرم‌افزار را بستم. بله، من چنین موجود لجبازی هستم. خیالت چه؟


امروز با پیش‌نیاز

در دوره‌‌ای آموزشی شرکت کردم که پیش از آغاز دوره، پیش‌نیازهایی ارائه می‌شود. فعلاً در حال خواندن یک داستان بلند ایرانی هستیم. راستش را بخواهید اصلاً اصلاً این کتاب را دوست ندارم. اما چون مجبورم، روزی یک فصل آن هم با بدبختی می‌خوانم. می‌دانم که خیلی‌ها با من مخالفند، اما برای من داستان خوب، داستانی است که کشش و هیجان داشته باشد. خواندن قصه‌ای که هیچ اتفاق جالبی در آن نمی‌افتد و تکراری‌تر از زندگی عادی انسان است، برایم خسته‌کننده و ملال‌‌آور است.


از پیش‌نیاز گفتم، یاد هم‌کلاسی‌های خاصم (می‌دانید که چه کسانی را می‌گویم!) افتادم که در ترم اول، همه‌ی واحدهایشان پیش‌نیاز بود. یعنی نمره‌های درس‌های کنکورشان زیر خطِ‌فقر بود و باید پیش از آغاز دانشگاه واحدهایی را می‌گذراندند. حتماً با خودتان فکر می‌کنید این افراد با این درجه از ضریب‌ِ هوشی و بی‌سوادی، همان سال‌های اول از دانشکده‌ی پزشکی اخراج شدند. خب باید بگویم اتفاقاً برعکس، خیلی راحت بالا آمدند و به‌خاطر همان وضعیت خاصشان، طرح هم نرفتند و در بهترین رشته‌های تخصصی پذیرفته شدند و الان به‌عنوان پزشکان متخصص مشغول تیغ زدن مردم هستند.


امروز با وبلاگم

امروز کسی با اسم «محسن ر» به وبلاگ mitrajajarmi.com پیوست. نکند همان محسن رضایی معروف است که از شرکت در انتخابات، دست کشیده و آخر عمری به جرگه‌ی نویسندگان پیوسته است؟ آخرش هم نفهمیدم افرادی که این‌گونه نامشان را می‌نویسند یا از آن بدتر، خود را «ناشناس» می‌نامند، از چه می‌ترسند؟ آیا تحتِ‌تعقیب C.I.A هستند و نگرانند که لو بروند؟


امروز با هوشی جون

اسم چت.جی.پی.تی را گذاشته‌ام «هوشی جون». این هوشی جون گاهی آن‌قدر خنگ می‌شود که دلم می‌خواهد کله‌اش را بکوبم به دیوار، مخصوصاً وقتی که به محدودیت گفت‌وگو در نسخه‌ی رایگان می‌رسیم، انگار بهره‌ی هوشی‌اش تنزل می‌یابد و شروع می‌کند به چرت‌وپرت بافتن.


امروز با فونت جدید

تصمیم گرفتم یادداشت‌های این دسته‌ی وبلاگ (تحت عنوان امروزی‌جات) را با فونت جدیدی بنویسم. به نظرتان چطور است؟ می‌پسندید؟