پرده‌ی اول:

در دندان‌پزشکی هستم. خانم دکتر را از بچگی می‌شناسم. کتاب «داستان‌های بندانگشتی» را سال پیش به او هدیه دادم. می‌گوید: «کتابت‌و چند بار خوندم. الانم دارم «تاریخ تمدن» ویل دورانت رو می‌خونم. هر وقت ذهنم خسته می‌شه، می‌رم از کتابت چند صفحه می‌خونم. واقعاً کتابت‌و دوست دارم. با کمترین تعداد کلمات تونستی بیش‌ترین مفهوم رو برسونی. آینده روشنه، خیلی روشن.» احساس رضایت می‌کنم و لبخندی تمام چهره‌ام را در بر می‌گیرد.


پرده‌ی دوم:

داریم درباره‌ی کار و زندگی صحبت می‌کنیم. از فلانی می‌گوییم که بعد از بازنشستگی خانه‌نشین شده و  از دیگری که مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، بی‌آن‌که نتیجه‌ای بگیرد. گرم بحث هستیم که بی‌مقدمه می‌گوید: «تو چرا هیچ کاری نمی‌کنی؟» یکه می‌خورم: «کار من همینه.» پوزخندی می‌زند: «کارت چیه؟» می‌خواهم بگویم: «نوشتن. نوشتن کار منه. کار که فقط فروش یا دلالی نیست. کار من تولیده. خلق چیزی که وجود نداشته. اضافه کردن چیزی به این دنیا. بدون نوشتن دووم نمی‌آرم. همه‌ی وقتم‌و گذاشتم برای خوندن و نوشتن. می‌خوام کاملاً حرفه‌ای بشم تو این کار.» اما لال می‌شوم و محل را ترک می‌کنم.


نمی‌دانم دیگر چگونه به آدم‌ها نشان بدهم که کار فقط پول درآوردن نیست. کار در نگر من فعالیتی است که به زندگی معنا می‌بخشد. اصلاً فرض کنیم تمام وقتم را صرف کسب درآمد از کاری کنم که دوستش ندارم و آن را بی‌معنا می‌دانم، حتا اگر مال و ثروت زیادی جمع کنم، بعدش چه؟ بیست سال دیگر پول برای من چه می‌کند؟ آیا می‌تواند زندگی‌ام را معنادار کند؟ آن وقت افسوس نخواهم خورد که عمرم را تلف کرده‌ام؟ من به دستاویزی نیاز دارم که مرا به زندگی گره بزند، ، چیزی که حس مفید بودن به من بدهد، که باور کنم نقشی در ساختن و تغییر این دنیا دارم. تا به امروز هیچ‌چیز جز نوشتن، نتوانسته شوق ادامه دادن را در من برانگیزد.


نمی‌گویم کسب درآمد عملی قبیح است، چون همه‌ی ما برای زیستن به پول نیازمندیم و چه بهتر که از کاری کسب درآمد کنیم که به آن علاقه‌مندیم، اما یک نکته را هم فراموش نکنیم: حرفه‌ای شدن در هر کاری زمان‌بر است. بدون صرف وقت و کسب دانش که نمی‌توان کاری را یاد گرفت، پس چرا انتظار داریم یک کودک نوپا در نوشتن، برنده‌‌ی مدال طلای دوی سرعت شود؟ بپذیریم که نونویسنده تاتی‌تاتی‌کنان گام برمی‌دارد و پیش می‌رود؛ شاید در دوی سرعت برنده نشود، اما در دوی ماراتن حتماً موفق می‌شود. باز هم باور دارم آینده روشن است؛ خیلی روشن.