می‌خواهم برایت
شعر تازه‌ای بگویم
دهان تازه‌ای می‌خواهم
که آن هنگام که تو را می‌بیند
به جای آنکه بسته شود
فوران احساسم به تو را فریاد کند

دستان تازه‌ای می‌خواهم
که بی‌شرمانه
انگشتانت را در آغوش بگیرند

لب‌های جدیدی می‌خواهم
که بی‌وقفه
تو را ببوسند

چشمان تازه‌ای می‌خواهم
که فقط به روی تو باز شوند
فقط تو را ببینند
و در نگاه افسونگرت روزگار بگذرانند

پاهای تازه‌ای می‌خواهم
پاهایی که درجا نزند
بلکه هر هنگام
به سوی تو بیایند

واژه‌ی تازه‌‌ای می‌خواهم
از واژه‌های تکراری کاری ساخته نیست
واژه‌ای می‌خواهم
که ابعاد عشقم را برای تو ترسیم کند
واژه‌ای که تو را به اعماق احساسم ببرد
واژه‌ای که فقط برای تو باشد
فقط برای من
و فقط برای ما دو نفر به کار برود.