«هده» مرد جوانی است از خانواده‌ای نسبتاً متمول که از روستا به شهر آمده تا به دانشگاه برود و آینده‌ی خوبی برای خود و خانواده‌اش بسازد. اما هده بیش از آن‌که به تحصیل علاقه‌مند باشد، اشتیاقی دائمی برای نواختن ویولن دارد و تقریباً تمام وقتش را به این کار اختصاص می‌دهد. در شروع داستان، یکی از دوستان هده به دیدنش می‌آید و به او خبر می‌دهد مادش آن‌قدرها ثروت‌مند نیست و هده برای حفظ مِلکشان باید حسابی درس بخواند و نواختن پیانو را رها کند. دوست هده ویولن را با خود می‌برد تا وسوسه‌ی ویولن‌نوازی هده را از درس نیندازد.


ساعتی پس از جدا شدن از ویولن هده خسته و کلافه می‌شود و احساس می‌کند بدون ویولنش قادر به زندگی نیست. در همین حین صدای ویولن ناکوکی را می‌شنود. پیرمرد نابینایی در حال نولختن است و دختر نوجوانی هم او را هدایت می‌کند. هده طاقت نمی‌آورد، ویولن را از پیرمرد می‌گیرد و شروع به نواختن می‌کند. آن‌چنان زیبا و شورانگیز می‌نوازد که همه را به پایکوبی وامی‌دارد. از اینجاست که داستان پرماجرای هدر و دختر نوجوان که «اینگرید» نام دارد، آغاز می‌شود.


داستان «ویولن دیوانه» افسانه‌ای فولکوریک است که رابطه‌ی عشق، هنر و جنون را بازگو می‌کند. انگار برای این‌که دیوانه نشویم به عشق و هنر نیازمندیم. «هده» هنرش را رها می‌کند تا زندگی بهتری بسازد، نامزدش هم وقتی می‌فهمد باید چند سالی صبر کند، او را ترک می‌کند. هده بدون ویولن و نامزدش انگیزه‌ای برای زیستن ندارد، پس وارد دنیای جنون می‌شود تا از این درد بکاهد. و در انتها همین عشق و هنر است که او را نجات می‌دهد و به زندگی بازمی‌گرداند.


 ترجمه‌ی کتاب که توسط «سروش حبیبی» انجام شده در نگر من یکی از نقطه‌قوت‌های این اثر است. جالب است که وقتی داشتم نظرات کاربران را درباره‌ی این کتاب می‌خواندم، یک نفر نوشته بود: «ترجمه صقیل» است. نه دوست من، ترجمه «ثقیل» نیست. این گوش و چشم ماست که به شنیدن و دیدن واژه‌های دمِ‌دستی عادت کرده و هنگامی که متن اندک متفاوتی می‌بیند، به مذاقش خوش نمی‌آید. نثر حبیبی در این کتاب شاعرانه و آهنگین است که کاملاً با فضای کلی داستان هماهنگ است و به نظر می‌رسد مترجم در انتقال لحن نویسنده بسیار موفق عمل کرده است. بعد از خواندن آثاری با ‌ترجمه‌‌های افتضاح و پر از اشتباه، برایم خواندن این کتاب مانند ریختن آب بر آتش بود.


برای کسی که می‌نویسد، خواندن و یا حتا رونویسی از این اثر بسیار مفید است. ترکیبات تازه و آهنگین و جمله‌های شوق‌آور در متن کم نیست. به‌عنوان نمونه به این سه جمله دقت کنید:

«برای بیماری مبتلا به بلای ملال در بستری به نرمیِ آب نیز خواب نیست.»

«زیرا مدام احساس می‌کرد که عفریت مرگ با داس هولناکش دنبال آن‌هاست تا دختری را بازستاند که کشیش طی سخنرانی‌اش با سه مشت خاکی که بر تابوت ریخته بود، به عقدش درآورده بود.»

«برای آن‌ها زندگی بار گرانی نبود، جشنی سراسر امید و شادی بود.»

هم مضمون جمله‌ها اندیشه‌وادار است و هم زیبایی و شاعرانگی آن‌ها چشم‌نواز. جالب است بدانید نویسنده‌ی کتاب، «هلما لاگرلوف»، اولین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی است. او را در ایران با نویسندگی انیمیشن «ماجراهای نیلز» می‌شناسند، اما هلما لاگرلوف نویسنده‌ای قدرت‌مند و نام‌آشنا در جهان است که آثار زیادی از او به جا مانده است.

نسخه‌ی الکترونیکی کتاب را می‌توانید از طاقچه و فیدیبو تهیه کنید.