میگفت: «من نوشتن را دوست دارم و در همهی دورههای مربوط به نویسندگی شرکت میکنم، اما نمیدانم چرا هر چقدر جلوتر میروم بیشتر از نوشتن فراری میشوم. این موضوع غمگینم میکند.»
این مشکلی است که بسیاری از نوواردان به عرصهی نوشتن با آن درگیرند. در نگر من، این مسئله ریشه در عدم شناخت و چرایی «نوشتن» دارد. گاهی افراد گمان میکنند نوشتن را دوست دارند. فیلمی دیدهاند، کتابی خواندهاند، با نویسندهای ارتباط داشتهاند یا نویسندگی را کاری با کلاس میدانند و میپندارند که نوشتن همان کار مطلوبشان است. اما آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
بگذارید از خودم برایتان بگویم. من کتابخوان قهاری بودم. اولین رمان طولانیای که خواندم، کتاب سینوهه بود. در دهسالگی آن را بسیار جذاب یافتم. از همان جا بود که جرقهی پزشک شدن در ذهنم زده شد. به درس علوم و زیستشناسی هم علاقهی زیادی داشتم. کتابها و داستانهای دیگری خواندم که شخصیت اصلیشان پزشک بود. یک سریال دیدم که داستان یک پزشک متخصص اطفال بود. همهی اینها دست به دست هم داد تا به این باور برسم که پزشکی رشتهی موردعلاقهام است، اما زهی خیال باطل. دنیای واقعی کوچکترین شباهتی با جهان کتابها و فیلمها نداشت. با ورورد به دانشگاه، کاخ آرزوهایم فرو ریخت. من کمترین اطلاعی دربارهی رشتهی پزشکی، بیمارستان، کشیکهای طولانی و وضعیت نابهسامان آموزش پزشکی نداشتم. بدون شناخت کافی وارد رشتهای شده بودم که هیچ تناسبی با روحیاتم نداشت. همین موضوع دلزده و خستهام کرد. همیشه دنبال راهی بودم که از شرایط موجود فرار کنم و سرانجام هم این کار را کردم.
اما در مورد نوشتن با چشم باز عمل کردم. تمام لحظههای کودکی و نوجوانی من با خواندن و نوشتن میگذشت. این دو تنها کارهایی بودند که در طول زمان بارها و بارها بهشان برگشتم و تا حد زیادی نسبت به موضوع «نوشتن» شناخت داشتم. در نگر من، کسی که میخواهد وارد دنیای نوشتن شود، باید از علاقه و اشتیاقش مطمئن باشد، وگرنه رویارویی با دشواریهای نوشتن آزاردهنده میشود و سرانجام هم نگاریدن را کنار خواهد گذاشت. باید چرایی قوی برای نوشتن داشت. دلایلی مانند دیده شدن، کار باکلاس داشتن یا کسب ثروت نمیتواند کسی را در این مسیر نگه دارد. نوشتن کار سختی است و برای پیشرفت در آن باید بهای زیادی پرداخت. به خودتان مراجعه کنید و چرایی نوشتن را از اعماق وجودتان بیرون بکشید. آیا نوشتن انگیزهی زندگی شماست؟ آیا نوشتن رسالت شما در این جهان است؟ آیا اگر روزی شما را از نوشتن منع کنند، خواهید مُرد؟ آیا معتاد به نوشتنید و اگر هر روز ننویسید، حال بدی خواهید داشت؟ اگر پاسختان به این پرسشها مثبت نیست، شاید بهتر است در تصمیم خود برای نویسنده شدن تجدیدِنظر کنید و دنبال علاقهی اصلیتان بروید. زندگی کوتاهتر از آن است که وقت خود را صرف کاری کنیم که دوستش نداریم.
دیدگاه خود را بنویسید