دو هفتهی پیش بود. به محض اینکه اینستاگرام را باز کردم، پستی در صفحهام دربارهی «دلنوشته» دیدم. چشمم که به جملههای ابتدایی افتاد، فهمیدم مطلبی است که خودم در همین مورد نوشته بودم. فقط ادمین بیسواد واژهی «چسناله» را بیادبانه تصور کرده و «حسنوشته» را جایگزین آن کرده و قسمتهایی از متن را هم بهسلیقهی خود حذف کرده بود. بلافاصله اعتراض کردم و گفتم که من نویسندهی این متن هستم. جواب ادند: «ادمین فراموش کرده اسم نویسنده را ذکر کند.» بعد هم به همین بسنده کردند که آیدی صفحهی مرا در کپشن بنویسند، بدون اینکه اشاره کنند نویسندهی متن منم. چیزی نگفتم، اما بعد وسوسه شدم که پستهای دیگرشان را هم ببینم. مداری که در صفحهشان جستوجو کردم، متن دیگری از خودم را دیدم، باز هم بدون ذکر اسم. پیام دادم: «این هم متن منه. باز هم ادمین فراموش کرده اسم منو بیاره؟» گفتند: «حتماً پیگیری میشه.» اما هرگز خبری از پیگیری نشد.
با خودم گفتم مهم نیست؛ از این به بعد حواسشان را جمع میکنند، اما پریروز دیدم که دوباره قسمتی از یادداشت «ناشنوا باش» مرا منتشر کردهاند. وقتی اعتراض کردم، ادمین فراموشکار جواب داد: «ما هم مثل شما از منابع خارجی استفاده میکنیم و اسم نویسنده هم درج میشه. مثل همین پست که از کتاب آن لاموت بود.» میدانم که ادمین بیسواد چرا چنین فکری کرده بود. آخرین جملهی یادداشت من از «آن لاموت» بود و او هم گمان کرده بود کل متن از این نویسنده است و بنابراین من نمیتوانم اعتراض کنم. هر چقدر توضیح دادم که فقط یک جمله متعلق به آن لاموت است، در کَتَش نرفت که نرفت. دست آخر هم گفت: «نمیشه که شما همهی نوشتهها رو متعلق به خودت بدونی. شما متوهمی.»
دیگر ادامه ندادم. بحث با آدمی که خودش را به نفهمیدن میزد، فایدهای نداشت. پیجشان را استوری کردم، چون دیدم خیلی از دوستانم در ان صفحه حضور دارند؛ صفحهای که در آن آموزش نویسندگی داده میشود! خوشبختانه تعداد زیادی از دوستان این استوری را دیدند و آنها هم به دیگران اطلاع دادند. اعتمادی که دوستان به من داشتند و دلداریشان، دلگرمم کرد. اما هنوز باورم نمیشود که به کسی با دلیل و مدرک نشان دهی کار اشتباهی انجام داده، اما او مصرانه از پذیرفتنش سر باز بزند و در آخر هم تو را متهم کند به توهم داشتن. کاش قبل از ورود به دنیای نوشتن، دو واحد اخلاق نویسندگی پاس میکردیم؛ همان چیزی که بارها و بارها از زبان استاد کلانتری عزیز شنیدهام: «حتا اگر کلمهای از دیگران در نوشتههایتان میآورید، منبع را ذکر کنید.» بهراستی این امانتداری و آوردن نام نویسندههای دیگر تا این حد سخت است؟
من که بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و تولید محتوا و انتشار را کنار بگذارم. حالا حالاها هم تمام نخواهم شد و به نوشتن ادامه خواهم داد، اما این اتفاق باعث شد این یکی دو روزه گره سفتی در ذهن و گلویم ایجاد شود که بر عملکردم تأثیر منفی گذاشت. به همین خاطر، تصمیم گرفتم از این موضوع بنویسم و حالا احساس میکنم این گره شلتر شده.
دیدگاه خود را بنویسید