□ کتاب زمان فراموشی را تمام کردم. ایده‌ی جذابی داشت، اما در یک‌سوم ابتدایی کتاب، گره‌ی داستان گشوده می‌شد و معمایی باقی نمی‌ماند. به‌نظرم هنر نویسنده این است که تا انتها گره‌ها را بازنشده حفظ کند تا خواننده را مشتاق نگه دارد.


□ امروز ساعت شش‌ونیم جلسه‌ی بازخورد دوره‌ی سایت نویسنده است. طبق معمول استرس دارم. در کانال ذکر شده بود که مهلت ارسال لینک مقاله‌ها تا ساعت چهار است. چه خوب، همیشه افرادی که ساعت ۱۸:۲۹ یا حتا بعد از آن، لینک‌هایشان را ارسال می‌کردند، اعصابم را به هم می‌ریختند. اصلاً یعنی چه که لینک را دقیقه‌ی آخر می‌فرستند؟ یعنی تا آن زمان داشتند روی آن کار می‌کردند؟ گمان نمی‌کنم. بعضی‌ها عادت کرده‌اند همه‌چیز را تا آخرین لحظه کش دهند.


□ دیشب دوباره در گروه کاریکلماتور، دعوا بود. یک نفر که خیلی خودش را دست‌ِبالا می‌گیرد، به جمله‌ی کس دیگری گفت: «این جمله کاریکلماتور نیست.» بحث بالا گرفت. هیچ‌کدام از طرفین کوتاه نمی‌آمدند. منتقد کار را به جایی رساند که گفت: «آن جمله شبیه دلنوشته است.» طرف مقابل هم دادش درآمد که چه ربطی دارد و براساس چه مؤلفه‌هایی می‌گویید جمله‌ی من دلنوشته است. و به‌نظرم حق با او بود. جمله، جمله‌ی بدی نبود. اتفاقاً به‌نظرم کاریکلماتور هم بود، البته نه یک کاریکلماتور سطح بالا، ولی مسلماً دلنوشته نبود.


اصلاً وقتی کسی از ما نظر نخواسته، چرا خودمان را وارد بحث می‌کنیم و چیزی می‌گوییم که اعتبارمان را هم زیر سؤال ببرد؟ همین وقت و انرژی را اگر صرف بهبود کار خود کنیم، نتیجه‌ی بهتری نمی‌گیریم؟ وانگهی درمورد کاریکلماتور که قواعد ثابتی وجود ندارد که اگر طبق آن‌ها ننویسم، جمله کاریکلماتور نباشد. گروهی مصر هستند که فقط جمله‌هایی که برطبق سبک‌وسیاق موردتأیید ما باشند، کاریکلماتور هستند و لاغیر. اما این تصور نادرستی است. اتفاقاً خیلی از جمله‌های آن‌ها هم به‌نظر من کاریکلماتور نیست. نمی‌شود موضوع را تا این حد انحصاری کرد و به هیچ‌کس اجازه نداد خلاف آن عمل کند.


□ جلسه‌ی بازخورد به پایان رسید. استاد مزایای متن مرا برشمرد و گفت در مسیر رشدم. چه خوب، خوش‌حال شدم، ولی برای جلسه‌ی بعد باید فصل اول یک داستان آموزشی بلند را بنویسیم. البته من این کار را کردم و چند فصلی هم نوشتم. تصور نمی‌کنم بخواهم دوباره از اول شروع کنم. فصل اول را خوب شروع کردم، ولی برای فصل‌های بعد، از لحاظ داستانی بودن، خیلی خوب نتوانستم عمل کنم. این‌که باید سر راه شخصیت اصلی موانعی قرار دهیم و پایان هر فصل را هم طوری بنویسیم که خواننده مشتاق شود فصل بعد را بخواند، کار بسیار دشواری است. مطمئن نیستم بتوانم درست انجامش بدهم، البته تلاشم را می‌کنم.