می‌ترسی. از صفحه‌ی سفید می‌هراسی. خالی بودنش می‌ترساندت. وحشت‌زده به آن خیره می‌شوی. دست‌هایت می‌لرزند و قلبت به تپش می‌افتد. یاد فیلم‌های وسترن قدیمی می‌افتی. خودت را یکی از همان کابوی‌های در حال دوئل می‌بینی. دوئل با صفحه‌ی سفید. صفحه را برانداز می‌کنی، دورش می‌چرخی، فرصت فکر کردن نداری. در دوئل، کسی برنده است که زودتر شلیک کند. دستت را به سمت اسلحه‌ات می‌بری و به صفحه‌ی سفید شلیک می‌کنی. تو این دوئل را می‌بَری. تو و اسلحه‌ات: قلم.


صفحه‌ی سفید برای بیشتر نویسنده‌ها ترسناک است. این‌که نمی‌دانند چطور بیاغازند و چگونه این صفحه را پُر کنند. این ترس طبیعی است، اما نباید از آن بترسیم. اولین گام همیشه سخت‌ترین گام است، اما وقتی شروع کنی نوشته خودش را پیش می‌بَرَد. نباید فکر کنی، باید قلم را روی کاغذ بگذاری و هرچه در زمان به ذهنت می‌رسد، مکتوب کنی. نگران نباش. گرم که شدی، ترست هم می‌ریزد. تو این دوئل را می‌بری.


وقتی قلم را روی کاغذ قرار می‌دهی یا انگشتانت را روی کیبورد می‌گذاری و بدون فکر کردن شروع به نوشتن می‌کنی، داری آزادنویسی می‌کنی. برای آزادنویسی نیاز به ایده‌ی از پیش تعیین‌شده نداری؛ فقط هر چیزی را که به ذهن‌ت می‌رسد، با نهایت سرعت بنویس و دستت را از روی کاغذ یا کیبورد برندار. برای این‌که بیشتر با آزاادنویسی آشنا شوی، روی لینک زیر کلیک کن:


آزادنویسی چیست؟|چگونه آزادنویسی کنیم؟