☆دیشب تقریباً دو ساعت زودتر از ساعت همیشگی خوابیدم. اگر فکر کردید که آدم شدهام و به ارادهی خودم زود خوابیدم، باید بگویم که سخت در اشتباهید. میگرنم عود کرده بود. بهقدری سرم درد میکرد که مجبور شدم چشمهای لعنتیام را ببندم و بخوابم، اگر دست خودم بود که تا بوق سگ بیدار میماندم. اما جدا از شوخی بیشتر خوابیدن باعث شد در طول روز کمتر احساس خستگی و خوابآلودگی کنم، چند ایدهی داستانی و غیرداستانی هم به ذهنم رسید. میپرسید هنگام پیادهروی؟ جواب منفی است. ایدههای نو معمولاً زیر دوش به من نازل میشوند.
دستکم یک ساعت در طول روز پیادهروی میکنم، اما هنوز ایدهپردازی حین پیادهروی به سراغم نیامده. درعوض وقتی زیر دوش هستم، ایدهها خیلی راحت به سمتم سرازیر میشوند. به یک کلمه فکر میکنم و با خودم میگویم: «این کلمه چه داستانی دارد؟» و بعد معجزه اتفاق میافتد و داستانی شکل میگیرد. امروز سه طرح داستانی به ذهنم رسید. باورتان میشود؟ منی که مدتها هیچ قصهای در ذهنم شکل نمیگرفت، حالا با وفور ایده مواجه شدهام. این باور هر روز در من قویتر میشود که گاهی فقط باید صبور باشم تا زمان مناسب فرا برسد.
☆دیروز دومین داستان کوتاهم را نوشتم. حدود ۱۷۰۰ کلمه شد. خیلی داستان خوبی شد، اصلاً نگم براتون.😆 یاد حرف یکی از بچهها در وبینار نوشتیار افتادم. میگفت: «میدونم اگه شروع کنم به نوشتن عالی میشه رمانم، ولی شروع نمیکنم.» نمیدانم از کجا به این باور رسیده بود. اگر برعکسش را میگفت بیشتر قابلقبول بود. اعتماد به سقف تا کجا؟ معلوم است که اولین نوشتههای آدم داغانتر از داغان است. این توهم است که بپنداریم در نخستین تلاش به موفقیت میرسیم. این طرزتفکر خطرناک است، چون این تصور را به نویسنده میدهد که همهچیز را میداند و نیازی به آموزش ندارد، درنتیجه درجا میزند و هیچ پیشرفتی در کارش دیده نمیشود. کمی واقعبینی تجویز میکنم.😏
☆عکس زیر را در اینترنت دیدم با آن سخن گوهربار ضمیمهاش.
از این عکس نتیجه میگیریم که انسانهای کتابخوان افرادی هستند سادهپوش و بیاهمیت به ظاهر که کفش پاشنهبلند نمیپوشند. یک تصویر کلیشهای مثل سایر تصاویر کلیشهای دیگر که تلاش میکنند به همگان القا کنند آدم کتابخوان چنین ظاهری دارد و هرکس شبیه این تصویر نیست، مطمئناً کتابخوان نیست. اما چه کسی به ما اجازه داده اینطور آدمها را طبقهبندی کنیم و در اشاعهی این باور بکوشیم؟ از این نوع باورهای کلیشهای کم نداریم. نمونهاش تصویر یک دکتر خوب: دکتری خوب است که مرد باشد، اگر هم مرد نبود یا سنش زیاد باشد، یا هیکل زشت و شکم گندهای داشته باشد، یا عینکی باشد و یا آرایش نکند و شلخته باشد. من هیچکدام از اینها نبودم، پس مسلماً دکتر خوبی هم نبودم.
من طرفدار قیافههای اجقوجق یا عملهای زیبایی افراطی نیستم، اما بهعنوان یک انسان به ظاهرم میرسم، کرمهای زیبایی مصرف میکنم، آرایش میکنم، هر لباسی را که قشنگ بدانم میپوشم، موهایم را میآرایم و... . و به جرئت میتوانم بگویم از ۹۹% افراد این جامعه بیشتر کتاب میخوانم. (سند و مدرک معتبر جهت ارائه به ناباوران محترم موجود است) میدانید نتیجهی این نوع طبقهبندی کردن آدمها چیست؟ دورویی و ریاکاری در جامعه افزایش مییابد. آدمها مجبور میشوند برای رسیدن به بعضی جایگاهها خود را به شکلی درآورند که شبیه آن طبقهبندی خاص شوند؛ معضلی که این روزها همه شاهدش هستیم.
و پیآمدی که خطرناکتر است: ما تبدیل به آدمهایی میشویم بدون تعقل که براساس یکسری باورهای ذهنی غلط افراد را قضاوت میکنند و به دیگران انگ میچسبانند. چون فلانی موهایش بلوند است، پس... چون فلانی اهل فلان شهر است، پس... چون فلانی چشمهایش سبز است، پس... چون فلانی شلوار زاپدار میپوشد، پس... . این نوع نگرش ما را محدود میکند، اجازه نمیدهد با آدمهای جدید و دنیاهایشان آشنا شویم، چون از قبل تصمیم خود را گرفتهایم. به جای پیشداوری و دستهبندی بهتر نیست کمی با آدمها حرف بزنیم یا نوشتههایشان را بخوانیم؟ آشنایی با اندیشهها بهتر از تصمیمگیری براساس ذهنیات نیست؟
دیدگاههای بازدیدکنندگان
Whale
سلام وقتتون بخیر
247 روز پیش ارسال پاسخبند سوم مرا به فکر فرو برد
من یه کنکوری هستم، همیشه یک دانش آموز عالی بودم، نمراتم و تحسین اطرافیان مرا دچار اعتماد به نفس کاذب کرد که به راحتی میتوانم از پس کنمور برآیم و باعث شد تا امروز درحال درجا زدن باشم و هر روزی که میگذرد اشک بریزم و حسرت گذشته را بخورم البته به قولی صفرِ صفر نیستم ولی میتوانستم خیلی بهتر عمل کنم اگر این اعتماد به نفس کاذب نبود، آرزویم این است که من هم پزشکی نویسنده شوم امیدوارم حال که به خودم آمدم خداوند مرا ببخشد و یاریم کند
متنتان در مورد ظاهر نیز درست است البته در ایران همه چیز اینطور است مثلا موقع انتخاب رشته اگر شخصی به هنر علاقه داشته باشد چون تصویر جامعه از هنرستان فضایی بد و پراز دوستان ناباب است، مجبور می شود رشته دیگری برود و به اصطلاح در کنار تجربی هنرم ادامه دهد
امیدوارم روزی رشد کنیم و با تفکرات نادرستمان شخصیت و استعداد کسی را تلف نکنیم.
میترا جاجرمی
درود بر شما. امیدوارم با تلاش و پشتکار بتونین به همهی هدفهاتون برسین. ممنونم که خوندید و تجربهتونو به اشتراک گذاشتید. پیروز باشید.
247 روز پیش ارسال پاسخمریم سلیمانی
درود
247 روز پیش ارسال پاسخخوشحالم که ایدهای نو به ذهنتون خطور کرد
موفق باشید🌹
میترا جاجرمی
درود. سپاسگزارم مریم عزیز.🌸
247 روز پیش ارسال پاسخاعظم حشمتی
درود بر میترای نازنین
247 روز پیش ارسال پاسخحظ بردم از قلمت که هر روز روانتر و پرمغزتر میشود.
میترا جاجرمی
بهبه. سلام اعظم خانم حشمتی نازنین. ممنونم از مهر و توجه شما. شاد و پیروز باشید.🌸🌸
247 روز پیش ارسال پاسخحمزه نجفیان
با درود و احترام
246 روز پیش ارسال پاسخبیشترین چیزی که در مورد شما قابل تحسین هست (به غیر از اینکه متن های خوبی مینویسید) ثبات قدم و پشتکارتونه.
میترا جاجرمی
درود و سپاس آقای نجفیان گرامی. پیروز و برقرار باشید.
246 روز پیش ارسال پاسخطیبه نصرالهی ورزنه(بانونصر)
سلام و درود
246 روز پیش ارسال پاسخآفرین بسیار متن خوب و اموزندهای است.
ما نباید بدون شناخت و حرف زدن با یکدیگر و فقط از روی ظاهر یکدیگر را قضاوت کنیم.
و چقدر خوب می شود این سنت کتابخوانی در میان عامهی مردم ترویج پیدا کند و فهم مردم از لحاظ فرهنگی بالا برود.
امیدوارم هر روز شاهد پیشرفت و موفقیت شما در عرصهی نویسندگی باشم. پزشک نویسندهای که با روح و جسم آشناست و حال انسانها را بهتر درک میکند.
میترا جاجرمی
سلام خانم نصراللهی عزیز. ممنونم از مهر و توجه همیشگی شما. تداوم شما رو تحسین میکنم. امیدوارم هر روز بیشتر بدرخشید.🌺🌺
246 روز پیش ارسال پاسخلیلا علی قلی زاده
میترا جان یک بار در یکی از یادداشتهات خونده بودم که در خونه پیادهروی میکنی. اگه هنوزم توی خونه پیاده روی میکنی پیدا شدن ایده کمی سخته. پیادهروی توی فضای باز و حتی مسیرهای جدید همیشه به پیدا شدن ایده کمک میکنه.
246 روز پیش ارسال پاسخیه چیز دیگه توی همین مطلب نوشته بودی چشمهای لعنتی با اینکه شوخی بود ولی ضمیرناخوداگاهت فرق شوخی و جدی رو نمیفهمه و خدایی نکرده کار دستت میده.
خواهرم همیشه از انگشت کوچک پاش شکایت داشت و میگفت باید دکتری رو پیدا کنه که اون رو از بین ببره و پاش کمی جم و جور بشه تا بتونه کفش پاشنه بلند بپوشه. همیشه بهش میگفتم مسخره بازی در نیار و به تک تک اعضای بدنت احترام بذار و اون میگفت واقعا کاربردش چیه
و عید امسال همین انگشت کوچیک به عفونتی مبتلا شد که یک ماه زمین گیرش کرد و هرچقدرم دکتر میرفت فایده نداشت. فقط بعد از سپاس گذاری و عذر خواهی از انگشت کوچیکش بود که کم کم بهبود حاصل شد و داروها اثر کرد.
میترا جاجرمی
ممنون لیلا جان. من لعنتی رو در معنای بدش به کار نمیبرم. مثل یه شوخیه. اتفاقاً خیلی چشمامو دوست دارم. موفق باشی.🌸🌸
246 روز پیش ارسال پاسخهما احمدی طباطبائی
سلام خانم دکتر خوشقلم.
246 روز پیش ارسال پاسخچقدر این نوشته درونیات خود شما رو نشون میداد. با وجودیکه سعادت آشنایی از نزدیک با شما نصیب نشده اما در دوران همکلاس و همدوره بودن شاید کمی هم رو شناخته باشیم. در این یادداشت احساس کردم خود واقعی شما دست به قلم برده. خیلی به دلم نشست. من هم اون عکس رو دیدم و اتفاقا مثل شما خیلی نپسندیدم چون همه توقع دارند آدم کتابخون کند و نامرتب و غیراجتماعی باشه در حالیکه واقعا اینطور نیست و یک فرد اهل مطالعه به سبب دسترسی آسونتر به درونیاتش دنیا رو بهتر از آنچه که دیگران میبینند، میبینه و چه بسا خوشمشربتر و خوشپوشتر هم باشه ولی برای آنکه درکش میکنه.
نویسا باشید.
میترا جاجرمی
درود همای نازنین. چقدر خوشحالم که متنو دوست داشتید. شما یکی از بهترینها هستید و امیدوارم یه روز از نزدیک روی ماه شما رو ببینم. بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
246 روز پیش ارسال پاسخملودی
درود میترای نازنین، به قول شما امروزیا "دمت گرم"
246 روز پیش ارسال پاسخاز روان بودن متنت لذت بردم، عالی بود. خصوصا این داقتی که در رفتار وگفتار نسل شما موجمیزنه، واقعا زیباست. بازم دمتون گرم
اما چیزی که من در تصویر اول دیدم افراط بود که با مطالعه به تصویری نرمال از یک دختر رسید. تصویر آخر دختریست که در زیبایی چیزی کمتر از دختر اول نداره، در عین سادگی زیباست.
اما زیبایی اون برای دیده شدن و جلب توجه نیست، برخلاف تصویر اول
البته با نظرتکاملا موافقم، نمیشه کسی رو بهخاطر ظاهرش قضاوت کرد ک دختری با ظاهر تصویر اول هممیتونه اهل علم و کتاب باشه
میترا جاجرمی
ممنونم از مهر و توجه شما ملودی عزیز🌸🌸
246 روز پیش ارسال پاسخهانا حسینی
سلام و عرض ادب . واقعا این توهمی که گفتی خیلی منو میترسونه . گاهی یه چیزایی مینویسم که ازش متنفرم اما یه وقتایی هم عاشق نوشته هام میشم . به نظر شما چه جوری میشه مرز بین خوب بودن یک نوشته رو با خام بودنش تشخیص داد ؟ چه جوری توی گرداب توهم نیفتیم ؟
246 روز پیش ارسال پاسخمیترا جاجرمی
درود هانا جان. اینکه نوشتههاتونو دوست داشته باشین اشکالی نداره. مشکل وقتی پیش میآد که این مسئله جلوی پیشرفتتونو بگیره. سعی میکنم تو یه یادداشت در این باره توضیح بدم.🌺
246 روز پیش ارسال پاسخهدا خیرمند
زنده باد خانم دکتر
246 روز پیش ارسال پاسخکاش همهی آدمها افکارشون رو مینوشتند؛ صادقانه مینوشتند تا هم ما بفهمیم هم خودشون بفهمند که در سرشون چی میگذره😍
میترا جاجرمی
ممنون هدای عزیز. 🌷🌷
246 روز پیش ارسال پاسخمرضیه نیکویی
خیلی متن زیبایی بود میترا جان راستش منم ایده ها هنگام ظرف شستن سراغم میاد برام خیلی جالب هست
246 روز پیش ارسال پاسخبا نظرت خیلی موافقم آدم های کتابخوان زیاد درگیر ظاهرشون نمیشن انگار از درون به خودشون میرسن و این کافیه
همیشه بدرخشید میترا خانم هنرمند🌹
میترا جاجرمی
سپاسگزارم از مهر و توجه شما مرضیه خانم نازنین🌷🌷
246 روز پیش ارسال پاسخسهیلا شیبانی
درود خانم جاجرمی عزیز
242 روز پیش ارسال پاسخبسیار عالی. از نثر پاکیزه، نگارش سلیس و روانتان لذت میبرم. صحیح می فرمایید. هرگز آدمها را از ظاهرشان نمیتوان قضاوت کرد. و اصولن اجازه قضاوت در مورد انسانها را نداریم. اما متاسفانه این قضاوتها وجود دارد و سبب ترویج ریاکاری در بین ما شده است. و حتی به اعتقادات آدما هم نمی شود اعتماد کرد. آیا واقعی است و یا ریاکارانه؟ فی نفسه این هم به ما ربطی ندارد. اما رفتارهای ریاکارانه جامعه را نابود میکند. چنانکه دیرگاهی است جامعه ما به آن مبتلا شده است.
اما در مورد تصویر نظری متفاوت دارم. تصویر آخر که یک دختر اهل مطالعه است، زیبا، مرتب، متین، با وقار، دوست داشتنی و اهل تفکر نمایش داده شده است. دقیقا مثل شما و دیگر همنسلان شما در کلاسهای مدرسه نویسندگی.
میترا جاجرمی
درود خانم شیبانی عزیز. سپاسگزارم از محبت و توجه شما. بحث من زیبایی اون دختر نیست. هدف من توجه به غرضورزی نهفته در عکسه. اگه دقت کنید هی پاشنهی کفش کوتاهتر و شلوار بلندتر شده و داره القا میکنه که هرکی شبیه این تصویر نیست، کتابخون هم نیست. من خیلی از آدما رو میشناسم که همیشه کفش پاشنه کوتاه میپوشن، هیچ توجهی به ظاهرشون ندارن و در عمرشون یه کتابم نخوندن. من میگم لزوماً رابطهی معناداری بین پوشش و کتابخوانی یا هر موضوع دیگهای وجود نداره. مخصوصاً که آدما در موقعیتهای مختلف لباسهای متفاوتی میپوشن. بازم ممنون از شما.
242 روز پیش ارسال پاسخمرضیه رحمانی
مثل همیشه عالی نوشتید. جوری مینویسید که به دل می نشینند.
242 روز پیش ارسال پاسخمیترا جاجرمی
سپاسگزارم خانم رحمانی عزیز.🌺🌺
242 روز پیش ارسال پاسخ