دیروز در کارگاه نوشتن، قرار شد یکی از مسائلی را که با آن درگیر هستیم، شناسایی و برای حل کردنش اقدام کنیم. مدتهای زیادی است که میخواهم شبها زودتر بخوابم تا صبحها زودتر برخیزم، اما تا به حال که موفق نبودهام. ساعت دو، دو و نیم یا سه میخوابم. صبح ساعت نه بیدار میشوم و چون خوابم میآید مدتی در رختخواب میمانم. چند باری تصمیم گرفتم این دور باطل را بشکنم، اما نشد که نشد. میگفتم بیدار میمانم و مینویسم، اما در عمل وقتم تلف میشد. شبها کتاب میخوانم، سریال میبینم و در شبکههای اجتماعی ول میچرخم. اما بیشتر اوقات چیزی نمینویسم. همیشه هم برای نوشتن و کارهای دیگرم وقت کم میآورم. اما تمرین دیروز باعث شد که این بار جدیتر برای حل این مشکل بکوشم.
بعد از تلاش بسیار، دیشب موفق شدم نیم ساعت زودتر بخوابم و نیم ساعت هم زودتر بیدار شدم. البته که باز هم خوابم میآمد. من از آن دسته افرادی نیستم که اصرار دارند حتماً پنج صبح بیدار شوند. اصلاً آدم صبح زود نیستم. حتا زمانی که دانشجو بودم، هیچوقت صبح زود برای درس خواندن بیدار نشدم. اگر بتوانم بین ساعت هفت و هشت بیدار شوم، برایم کافی است.
کمی بیشتر توانستم امروز بنویسم، اما احساس خوابآلودگیام در طول روز بیشتر بود. البته احساس میکنم کمی هم سرما خوردهام. این دو روز هوا کمی سرد بود. ما هم که سیستم گرمایشی خانه را قبلاً خاموش کردهبودیم، درنتیجه دیشب سردم شد و احتمالاً سرما خوردم. دلیل اصلیام برای زودتر بیدار شدن داشتن وقت بیشتر برای نوشتن است، اما خواب خوب اثرات زیادی روی خلقوخو، تناسب اندام، خلاقیت و پیشگیری از دیابت دارد. پس هر طور شده باید الگوی خوابم را اصلاح کنم.
تمرینهای (همان تمارین که استاد کلانتری از آن بیزار است) دورهی صد داستان را تا اینجا بهطور کامل انجام دادهام. داستانها را خوانده و خلاصه کردم، جرقه و طرح داستانی هم نوشتم، اما برای تبدیل کردن طرح به داستان مشکل دارم. نمیدانم چطور باید به یک طرح سر و شکل داستانی بدهم. به گمانم دلیلش هم این است که داستان کوتاه کم خواندهام. علاقهی اصلی من همیشه رمان بوده. و چقدر دلم میخواهد بتوانم رمانهای جنایی و معمایی بنویسم.
مقالهای دربارهی کلمهی سال در وبلاگ اصلیام منشر کردهام. اگر دوست داشتید بخوانید و از کلمهی سال خود برایم بنویسید:
دیدگاه خود را بنویسید