□ کتاب واژههایی در اعماق آبی دریا را تمام کردم. داستان لطیف و پرکششی بود. نویسنده در قالب یک روایت ساده عشق، دوستی، مرگ، سوگ و زندگی دلخواه را به تصویر کشیده بود. نامههایی هم که در دل داستان گنجانده شده بود، به گیرایی کتاب کمک زیادی میکرد. انگار وقتی نامه مینویسیم، آزادتر عمل میکنیم و آنچه را واقعاً در دل داریم، بازگو میکنیم. نامه به ما اجازه میدهد از محدودیتها و خودسانسوریها رها شویم، احساساتمان را عریان ببینیم و با آن روبهرو شویم. گرچه نامه نوشتن از مد افتاده است، اما اگر کسی را دارید که میتوانید برایش نامه بنویسید، حتماً این کار را بکنید. نامه روابط شما را مستحکم میکند.
در جایی از کتاب گفته میشود، غم هر کس برای خودش مهمترین غم دنیاست و ما نباید غممان را با اندوه دیگران مقایسه کنیم و بابت ناچیز بودنش، احساس شرم کنیم. و چقدر این حرف درست است. غم من شاید در نظر دیگران بیاهمیت باشد، اما این منم که باید با آن مواجه شوم، پس هیچکس نمیتواند بزرگیاش را درک کند، جز خودم. وقتی این کتاب را میخواندم، به این میاندیشیدم که بهراستی عشق بیشتر اهمیت دارد یا دوستی. آیا ماندن در کنار کسی که عاشقش هستیم، اما او دوستمان ندارد بهتر است یا بودن با یک دوست قدیمی که کنارش حال خوبی داریم. من دومی را ترجیح میدهم. احساس میکنم عشق بالاخره جایی تمام میشود، مخصوصاً اگر یکطرفه هم باشد، اما دوستی تاریخ انقضا ندارد.
□ امروز جلسهی آخر کارگاه تمرین نوشتن برگزار شد. باورش سخت است، اما بیشتر از دو سال از شروع این کارگاه میگذرد. انگار همین دیروز بود و در عین حال صد سال پیش. زمان مقولهی عجیبی است. در آن واحد هم کوتاه به نظر میآید، هم طولانی. امروز در کارگاه کتاب قورباغهها امتحان تافل دارند معرفی شد. کتاب جالبی شامل جملههای شبه کاریکلماتوری. شاید بتوان گفت کاریکلماتورهای بلند. مشتاق شدم آن را بخرم، ولی چاپ تمام است و جایی پیدایش نکردم.
□ امروز اولین جلسهی کلاس تولید محتوا هم برگزار شد. این دوره بر کوتاهنویسی تأکید دارد؛ موضوع موردعلاقهی من. قرار شد هر روز بیست جمله بنویسیم که در هر جمله کلمهی «اولین» به کار رفته باشد. شاید در نگاه اول کار آسانی به نظر برسد. البته اگر سرسری بخواهیم جمله بنویسم، واقعاً راحت است، اما نوشتن جملههای خلاقانه کار دشواری است و نیاز به تلاش زیادی دارد. بیست جملهی امروز را اینجا هم به اشتراک میگذارم؛ شاید شما هم از خواندنشان لذت ببرید.
- اولین بار، به نگاهش باختم
- برای سلامتی اولین روز بهار، اسفند دود کردم
- اولین باری که بستنی مگنوم خوردم، آخرین باری بود که لذت بیخیالی را چشیدم.
- سفر عشق از اولین نگاه آغاز میشود.
- کافیست اولین کلمه را بنویسی، سایر واژهها خودشان پیدایت میکنند.
- در اولین قرار، قلبش را به معشوق اهدا کرد.
- اولینها بیشتر از آخرینها در ذهن میمانند.
- زندگی آدمی به دو دوره تقسیم میشود: دورهی قبل از اولین عشق، دورهی بعد از اولین عشق.
- طعم اولین بوسه به شیرینی خواب است در یک صبح تعطیل ابری.
- اگر از گذشته بگذری، اولین قدم به سوی آینده را برداشتهای.
- سیب اولین فریبی بود که آدم خورد.
- اولین و آخرین پیامبر عشق، مادر نام دارد.
- اولین برگ زرد ورود پاییز را اعلام کرد.
- برای آدمبرفی، اولین بهار به معنای آخرین بهار است.
- گاهی اولین اشتباه تو را به ته خط میرساند.
- اولین قطرهی اشک شجاعترین قطره است.
- کتابها اولین آموزگاران من بودند؛ معلمانی ساکت اما سرشار از حرف.
- اولین کلمهای که نوشتنش را آموختم آب بود؛ سرچشمهی زندگی.
- و چه تنهاست اولین ستاره در تاریکی شب بیپایان.
- ابراهیم اولین آتشنشان تاریخ است.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
لیلا علی قلی زاده
من به قدری دچار کمبود انرژی شدم که نمیتونم هیچ کاری کنم. دیگه حتی نوشتن هم برام سخت شده. گفتم بیام اینجا سر بزنم شاید دوباره به روال سابق برگردم.
298 روز پیش ارسال پاسخمیترا جاجرمی
همهی ما دچار این حالت میشیم. امیدوارم زودتر پرانرژی بشی لیلا جان و باقدرت به نوشتن ادامه بدی.🌷
298 روز پیش ارسال پاسخ