□ حیف امروز با این باران زیبا که خبر اعدام زشتش کرد. ماه‌هاست که تمام کانال‌های اخبار را پاک کرده‌ام، اما خبرهای تلخ آن‌قدر زیادند که هیچ‌جوره نمی‌توان از آن‌ها گریخت. کاش عمرم قد دهد و روزی را ببینم که همه آزاد و شادند و از خبر تلخ، خبری نیست.


□ دیشب خیلی دیر خوابیدم. تا  ساعت سه شب (یا سه صبح؟) بیدار بودم. زمانی هم که می‌خواستم بخوابم، ایده‌های داستانک به ذهنم هجوم آوردند. نمی‌دانم ایده‌ها چرا شب‌زیست هستند؛ تمام روز اثری ازشان نیست، ولی موقع خواب یکی‌یکی پیدایشان می‌شود. ایده‌ها را به‌صورت چند کلیدوازه نوشتم تا بعد درست‌وحسابی بنویسمشان. می‌خواستم یکی از آن‌ها را امروز در اینستاگرام به اشتراک بگذارم، اما نه حالش هست و نه جایش.


□ دیروز پستی دیدم از ناشری که خیلی برای کارش تبلیغ می‌کند. نصیب را نسیب نوشته بود. شاید بگویید غلط تایپی پیش می‌آید، اما این اشتباهات مکرراً در پست‌های این صفحه به چشم می‌خورد. وقتی شمای ناشر در این حد بی‌دقت و شلخته در پست‌های اینستاگرام عمل می‌کنید، کتاب نویسنده‌ی بیچاره را چگونه منتشر می‌کنید؟ به قول معروف، مشت نمونه‌ی خروار است. من به‌عنوان یک نویسنده چطور به شما اعتماد کنم؟  مگر انتشارات شما ویراستار ندارد؟ اگر ادمین‌های پیج شما بی‌سواد هستند، لااقل بدهید ویراستار کپشن‌ها را ویرایش کند.


اینجاست که باز هم به اهمیت درست‌نویسی پی می‌بریم. بعضی‌ها می‌گویند داشتن غلط املایی و اشکالات ویرایشی اهمیتی ندارد. مهم محتوای متن است. اما مخاطب در ابتدا ظاهر متن را می‌بیند و قضاوت می‌کند. اصلاً مگر می‌شود که از روی ظاهر قضاوت نکنیم؟ اگر اشتباه نکنم، اسکار وایلد می‌گوید: فقط آدم‌های ساده‌لوح هستند که از روی ظاهر آدم‌ها قضاوت نمی‌کنند. و من کاملاً با او موافقم.


□ نوشتن مقاله‌ی جدید را به پایان رساندم. نوشتن مقاله باعث شد دوباره بخواهم کتاب اگر می‌توانید حرف بزنید پس حتماً می‌توانید بنویسید را بخوانم. مطمئنم این بار چیزهای بیشتری از آن خواهم آموخت.


□ من به فیدیبو و طاقچه خیلی سر می‌زنم. خیلی از کتاب‌ها ازجمله کتاب‌های جنایی و معمایی را در این پلتفرم‌ها می‌خوانم. جدیداً می‌بینم که قیمت کتاب‌های الکترونیکی خیلی زیاد شده است. بالای صد و دویست هزار تومان. البته این اپلیکیشن‌ها اشتراک کتابخانه‌ی همگانی هم دارند که با پرداخت هزینه‌ی نسبتاً کمی می‌توان به کتاب‌های زیادی دسترسی داشت، اما مشکل اینجاست که خیلی طول می‌کشد تا کتاب‌های جدید به این قسمت اضافه شوند؛ شاید هم هرگز افزوده نشوند. بنابراین خیلی هم کارآمد نیستند.


مثلاً من در ماه چهار یا پنج کتاب جنایی_معمایی می‌خوانم، اما هیچ کتاب جدیدی در قسمت اشتراکی وجود ندارد و مجبورم کتاب‌ها را بخرم. این‌ها کتاب‌هایدسرگرم‌کننده و یک بار مصرف هستند؛ کتاب‌هایی نیستند که بخواهم در آینده دوباره آن‌ها را بخوانم. پس اگر طرح کتابخانه‌ی اشتراکی درست اجرا شود، خیلی به نفعم خواهد بود.


حالا که حرف کتاب‌های الکترونیکی پیش آمد، بگذارید از کتاب خودم برایتان بگویم. قیمت این کتاب فقط پنجاه هزار تومان است. طراحی زیبا و منحصربه‌فردی هم دارد. اگر خواستید می‌توانید از لینک زیر آن را تهیه کنید: (این هم یک تبلیغ روپوستی برای کتابم🫠)

🔗خرید کتاب بنویس تا زنده بمانی