زن روی صندلی کنار شومینه نشسته بود و درحالیکه چای مینوشید، کتاب میخواند و از سکوت خانه لذت میبرد. دیگر کسی نبود که سرش فریاد بزند و از کارهایش ایراد بگیرد. حالا میتوانست بدون التماس کردن هرچه میخواهد بخرد و هر کجا میخواهد برود. فقط خودش بود و خودش، و پول زیادی که تا آخر عمر برایش کافی بود. با صدای زنگ خانه به خودش آمد. کسی پشتِسرِهم زنگ را مینواخت. کتابش را بست و در را باز کرد، اما کسی پشت در نبود. زن شانهای بالا انداخت و خواست روی صندلیاش بنشیند که چشمش به کتاب افتاد. کتابش باز بود و کسی در آن نوشته بود: «نمیذارم آب خوش از گلوت پایین بره.» دستخط شوهر مرحومش بود.
24
دی
دربارهی نویسنده
من میترا جاجرمی هستم. یک پزشک که عاشق خواندن و نوشتن است. دو سال است که بهطور منظم مینویسم. حاصل این دو سال، یک کتاب چاپی و چند کتاب الکترونیک است. در سایت اصلیام به آدرس mitrajajarmi.com دربارهی نوشتن مینویسم. در این وبگاه روزانهنویسیهایم را منتشر کنم. امیدوارم خواندن این روزنوشتها برای شما هم جالب باشد.
اطلاعات بیشتر
دیدگاه خود را بنویسید