گاهی ناامید شو. ناامید از بهبود اوضاع، از هر آن کس که دوستش داری و هر آنکه دوستت دارد. ناامید شو از برقراری صلح و آرامش، از کنار رفتن تبعیضها و از نابودی فقر. ناامید شو از گذران زمستان، از رسیدن بهار و عبور از هوای همیشه ناپاک. ناامید شو از آمدن نجاتدهنده، از رستن از بند ستم و از آرزوی آزادی بدون ترس. ناامید شو از هرچه امیدناک است و اینک بنگر چه چیز تو را به زندگی گره زده است. برای من این دستاویز «نوشتن» است؛ نوشتن است که بهانهای میشود برای بودن و ادامه دادن. تنها آفریدن مخلوقی تازه و افزودن چیزی به این جهان است که مانعی میشود از گسستن بند اتصال من با زیستن. گرهگاه تو کجاست؟
دیدگاه خود را بنویسید