گفت: «من با آدم‌های زیر سی سال صحبت نمی‌کنم.» چرا؟ مگر این گروه جنایت کرده‌اند یا گناهی نابخشودنی مرتکب شده‌اند؟ یا شاید هم هنوز اسیر کلیشه‌ی «افزایش خِرَد با افزایش سن» هستی و زیر سی سال‌ها را افرادی می‌دانی که هنوز به بلوغ فکری نرسیده‌اند و نباید حرف‌هایشان را جدی گرفت. من خودم بالای سی سال هستم، اما هرگز سن را ملاکی برای ارتباط با آدم‌ها قرار نداده‌ام. از هم‌صحبتی و هم‌فکری با افراد جوان‌تر همان‌قدر لذت برده‌ام که از هم‌نشینی با مسن‌ترها. از کوچک‌ترها بسیار آموخته‌ام، همچنان که از بزرگ‌ترها.


متأسفانه یا خوش‌بختانه سن عقلی آدم‌ها مطابق با سن تقویمی‌شان رشد نمی‌کند. اگر روی خودت کار نکنی، کتاب‌های خوب نخوانی، فیلم‌های مناسب نبینی، اطلاعاتت را افزایش ندهی، ارتباطات مؤثر نداشته باشی، برای هم‌دلی و درک دیگران وقت صرف نکنی و همه‌چیز را بسپاری به گذر زمان، نه‌تنها عاقل‌تر نمی‌شوی که هر روز کندذهن‌تر از قبل خواهی شد. تبدیل می‌شوی به پیری کم‌شعور، کهن‌سالی زورگو، مسنی حسود، سال‌خورده‌ای با اندیشه‌ی کپکی، سال‌مندی انعطاف‌ناپذیر و فسیلی که ردِپای زمان تنها در جسمش به چشم می‌خورَد، اما ذهنش همچنان آکبند و دست‌نخورده باقی مانده است. افسانه‌ی «پیر خردمند» را دور بریزیم؛ سنجه‌ی شایستگی افراد اندیشه‌ی تازه‌شان است نه سن کهنه‌شان.