امروز فرصتی دست داد تا به مرتب کردن کمدم بپردازم. با تلی از لباس‌ها روبه‌رو شدم که سال‌ها بود بی‌استفاده مانده بودند. برخی را هرگز نپوشیده بودم و بعضی دیگر هم از مد افتاده بودند. با این حال، دلِ دور انداختنشان را نداشتم، انگار که با نخی نامرئی به من متصل بودند. اما تا کِی می‌شود لباس روی لباس انبار کرد. دلم را به دریا زدم و لباس‌های اضافی را جدا کردم. سخت بود، اما در پایان احساس رهایی کردم.

به این می‌اندیشم که برخی کارهایی که می‌کنیم، عادت‌هایی که داریم، برنامه‌هایی که تماشا می‌کنیم و رابطه‌هایی که داریم مشابه همین لباس‌های بی‌کاربرد هستند؛ به درد زندگی امروزمان نمی‌خورند. باید از شرشان خلاص شویم، حتا اگر بهشان احساس دلبستگی داریم. گاهی باید از دست بدهیم تا فضای کافی برای ورود تجربه‌های نو فراهم کنیم.