پرسید: «چطور می‌توانم از مقایسه‌ی نوشته‌هایم با بقیه دست بردارم. این کار سرخورده‌‌ام می‌کند.»

برای من سؤال است که چرا مقایسه نکنیم. اتفاقاً باید خودت را با دیگران مقایسه کنی. اگر این کار را نکنی، جلوی رشد و پیشرفتت را می‌گیری. تصور کن در خلوتت نشستی و برای خودت می‌نویسی. تا وقتی که چیزی از دیگران نخوانده‌ای، اوضاعت خوب است. می‌پنداری بهترین و خلاق‌ترین نویسنده‌ی جهانی. قربان دست‌وپای بلورین نوشته‌هایت می‌روی و به خودت آفرین می‌گویی. شاید با این روش حس خوبی تجربه کنی، اما این لذت احساسی است دروغین.


اگر خواهان رشد هستی، باید دردش را بپذیری. نوشته‌های دیگران را بخوانی تا بفهمی چقدر متن‌های خودت ضعیف و خام‌دستانه است. به مطالعه‌ی آثار سایرین بپردازی تا ببینی پیش از تو چه خلاقیت‌هایی صورت گرفته است. اگر نخوانی، چگونه کهنگی‌ها را دریابی و اثری نو ارائه کنی؟ چطور بفهمی که چیزی نمی‌دانی و اندیشیدن را بلد نیستی؟ اگر چیزی نخوانی و خودت را با دیگران مقایسه نکنی، راکد خواهی ماند و دیر یا زود خواهی گندید.


بخوان، مقایسه کن. بگذار دردت بیاید. درد نادانی، درد افتضاح بودن، درد سرخوردگی و درد ناتوانی را با تمام وجود حس کن. از درد کشیدن نترس، اما اجازه نده درد متوقفت کند. درد را انگیزه‌ای کن برای رشد. اگر نوشته‌ی پرمایه‌ای می‌بینی، با خودت بگو: «عجب نثری، چه کلماتی، زبان فارسی چه ظرفیتی دارد و من نمی‌دانستم. من چقدر خوش‌بختم که می‌توانم این آثار را بخوانم و بکوشم تا من هم به این درجه از توانایی برسم.»


اگر پرسش درستی مطرح کنی، پاسخ مطلوبی خواهی گرفت. به جای این‌که بپرسی: «چطور دست از مقایسه بردارم؟» از خودت سؤال کن: «چگونه از مقایسه‌ برای بهبود مهارت نوشتن بهره بگیرم؟» ضعف‌هایت را شناسایی کن. آیا کم می‌نویسی؟ کم می‌خوانی؟ دایره‌ی واژگانت کوچک است؟ شلخته می‌نویسی؟ از تجربه‌های نو فراری هستی؟ سنجیده تمرین نمی‌کنی؟ با مقایسه می‌توانی کاستی‌هایت را بشناسی و در جهت بهبود گام برداری. هرگز از مقایسه دست نکش؛ از مقایسه نردبانی بساز برای رشد.