گفت: من از اهمیت بازنویسی زیاد شنیده‌ام، اما نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است برای متن بیفتد و چه تغییراتی باید در آن صورت بگیرد. غیر از گذاشتن علائم نگارشی چه کار دیگری باید انجام بدهم؟

گفتم: چند وقت است می‌نویسی؟

گفت: چند ماه.

گفتم: پس حق داری که ندانی با بازنویسی چه تغییراتی در متن اتفاق می‌افتد. هنوز در ابتدای راهی؛ با گذشت زمان و افزایش دانسته‌هایت معنای بازنویسی را بهتر درخواهی یافت. بگذار برایت مثالی بزنم. آیا در دوران کودکی لگوبازی کرداه‌ی و چیزی ساخته‌ای؟

گفت: البته. یکی از بازی‌های موردعلاقه‌ی من بود.

گفتم: پس حتماً به یاد داری که هر قطعه‌ی لگو دارای فرورفتگی‌ها و برجستگی‌هایی بود که باید به‌درستی در قطعه‌ی دیگر فرو می‌رفت و از به هم پیوستن تعدادی قطعه شکل تازه‌ای ایجاد می‌شد. ممکن بود در اولین تلاش‌ها این قطعات به‌درستی در هم فرو نروند، یا قسمتی اضافه یا کم باشد و قطعه‌ی ایجادشده کج‌وکوله باشد یا ناپایدار باشد و بریزد.

گفت: درست است.

گفتم: آن زمان چه می‌کردی؟ آیا دوباره تلاش نمی‌کردی قطعات را طوری در هم فرو کنی که درست روی هم قرار بگیرند؟

گفت: چرا. آن‌قدر جابه‌جایشان می‌کردم تا سرانجام به‌درستی در هم چفت می‌شدند.

گفتم: با بازنویسی هم همین کار را برای متن انجام می‌دهی. آن‌قدر واژه‌ها و جمله‌ها را جابه‌جا می‌کنی تا به بهترین و درست‌ترین فرم ممکن برسی. شاید لازم باشد بعضی قسمت‌های متن را حذف کنی یا چیزهایی به آن بیفزایی. واژه‌ای را با واژه‌ی دیگر جایگزین کنی. محل قرارگیری یک پاراگراف را تغییر دهی. بکوشی جمله‌ها را طوری بنویسی که موجز باشند؛ یعنی یک کلمه‌ی اضافی هم در جمله‌هایت نباشد. به‌صورتی جمله‌ها را تغییر دهی که منظورت را به بهترین شکل ممکن به مخاطب انتقال دهد. همه‌ی این کارها در بازنویسی انجام می‌شود و باعث می‌شود متن پاکیزه‌ای ارائه کنی.

گفت: اما چطور باید دانش بازنویسی را به دست بیاورم؟

گفتم: با خواندن، نوشتن، تمرین کردن و در دوره‌های آموزشی شرکت کردن کم‌کم معیارهایی برای درست‌نویسی و زیبانویسی می‌یابی و می‌توانی با هر بار بازنویسی متن ویراسته‌تری ایجاد کنی؛ به قول استاد کلانتری: «با آموختن هنر نویسندگی.» این یک مسیر است و فرمولی ندارد که طبق آن عمل کنی. باید قدم در راه بگذاری و پیوسته و آهسته بر دانشت بیفزایی.