با این‌که چند روز است کتف و شانه‌ی راستم درد می‌کند و دیشب خوب نخوابیدم، امروز روز خوبی بود. صبح با جلسه‌ی دوم کارگاه تمرین نوشتن شروع شد. بعضی از تمرین‌ها از جمله تمرین شعرنویسی را خیلی دوست داشتم. شعرواره‌ای هم نوشتم و خودم خیلی دوستش دارم. از این واژه‌ی شعرواره هم خیلی خوشم می‌آید؛ دستم را باز می‌گذارد تا هرچه می‌خواهم بنویسم. می‌گویم «شعرواره» نه «شعر» که به تریش قبای کسی برنخورد و داد کسی بلند نشود که وااسفا! شعر پارسی به فنا رفت.


بعدازظهر هم در کلاس تولید محتوا شرکت کردم. جالب است که هر بار تعداد حاضران کمتر می‌شود و تعداد اندکی هم تمرین‌ها را انجام می‌دهند. استاد این بار بازخورد را به انتهای جلسه موکول کرد، درنتیجه تا پایان جلسه استرس کشیدم. این بار هم بازخورد استاد مثبت بود و نوشته‌های مرا الگویی خوبی دانست. استاد گفت: «مزیت کار میترا اینه که نوشته‌هاش وضوح داره، آدم بدون دست‌انداز و با خیال راحت، نوشته‌هاش‌و می‌خونه و جلو می‌ره.»


من از اول نوشته‌های افرادی که مبهم می‌نوشتند را نمی‌پسندیدم. به یاد دارم در کلاس حضوری کتاب‌نویسی، یکی از بچه‌ها این‌گونه می‌نوشت. نمی‌فهمیدی منظورش چیست؛ انگار یک خواب آشفته را روایت می‌کرد، آن هم به زبانی که هیچ‌کس از آن سر در نمی‌آورد. شاید این سبک نوشتن برای انواعی از داستان جذاب باشد، اما ما قرار بود کتاب غیرِداستانی و آموزشی بنویسیم. مخاطب این نوع کتاب‌ها انتظار دارد جمله‌ها ساده و زودیاب باشند؛ پیچیدگی و ابهام را تحمل نمی‌کند.


استاد همچنین گفت: «میترا شهوت استفاده از تمام کلماتی را که بلد است، ندارد. اگر بتواند با یک کلمه منظورش را برساند، از مترادف‌های بیخود استفاده نمی‌کند.» جالب است یکی از بچه‌ها مدام کلمات قلنبه‌سلنبه را به کار می‌برد، در‌حالی‌که املای درست این واژه‌ها را بلد نیست. حتا به خودش زحمت نمی‌دهد و املای کلمه را چک نمی‌کند. واقعاً چه نیازی به استفاده از این نوع واژه‌ها وجود دارد؟ می‌پندارم می‌خواهد بگوید نویسنده‌ی خیلی باسواد و سطح بالایی است، ولی با این روش درست عکسش را ثابت می‌کند.


داشتم پیاده‌روی می‌کردم که پیامی از استاد گل‌هاشم (کاریکلماتوریست مشهور) دریافت کردم. نوشته بودند: «امروز از دفتر روزنامه‌ی خراسان به من اطلاع دادند که چند کاریکلماتور از انجمن کاریکلماتور ایران در شماره‌ی پنج‌شنبه 10 اسفند چاپ شده.» تصویر روزنامه را برایم فرستادند. این کاریکلماتور من در روزنامه چاپ شده بود:

مجنون هم بعد از رسیدن به لیلی، خواب شیرین می‌بیند.

واقعاً خوش‌حال شدم، چون این خبر برایم غافل‌‌گیرکننده بود. وقتی می‌بینی که بدون این‌که خودت درخواست کرده باشی، اثرت را منتشر می‌کنند، یعنی تا حد زیادی موفق عمل کرده‌ای.